روز اول هیچ کاری نکردم روز دوم
جوری زار میزدم انگار کس کارم مرده باشه
ی حالت از استرس اومده بود تو وجودم
تا چند روز
مث این بود ک هی از ی بلندی پرتت میکنن
قلبم تند میزد
ته دلم خالی میشد
هی تو خونه راه میرفتم
اوضاعی بود
چهار یا پنج روز
بعد ی قسمت از توجه و ابراز علاقمو نشون دادم
چند ساعت بعد
چند ساعت بعد دلم آروم شد
انگار ته دلم مونده بود
ک یکم شجاعت از خودم نشون بدم
الان
فقط ی غم مونده
ک میگیره ول میکنه
دلیل اینکه دوره ی اون حال افتضاح کوتاه بود
اینه ک
بخاطر اون توهما من تموم اون شش سال در تلاش بودم
ک ازت دل بکنم
خب بلاخره شده بود
فقط ی مشکلی بود
من
فهمیده بودم چقد اشتباه میکردم و
خلاصه
اینا الان شد سعی کردن در
پایان دادن به ی عشق
۱۰ ساله :)
بدون تو هم میشه زندگی کرد
شاید یچی کم باشه گاهی
شاید دلتنگی باشه گاهی
شاید حسرت باشه گاهی
میشه باز لذت برد از زندگی
تو فقط ی آدمی بودی ک ده سال تو خیالم باهات
زندگی کردم جنگیدم خندیدم
اما تو خیالات
و حالا
باید زندگی کنم بدون تو
باید ترک کنم عادت فک کردن به تو
میدونم
از این به بعد هر کی منو ببینه
ی آدم سرد و بی خیال و بی روح میبینه
من فقط ی جواب دارم
زندگی
منو همچین آدمی ساخت
میدونم دنیا اینقد عجیب ک
میتونه یجور دیگ بچرخه
شاید
پنج سال دیگ
به همه ی اینا خندیدم و بگم
ن ی آدم بی روح نشدم
و زندگیم خیلی خوبه
و شایدم نه
درباره این سایت